>
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/9/1
1:19 صبح

سعده یمن

بدست مجید منفرد در دسته یمن، سعده، جنگ، عربستان، اسرائیل، شیعه، امریکا

دیروز نوای سکوت را در غرش نگاه زنی دیدم ، که ناتوان و بی رمق  به سوختن صورت دختر دوازده ساله اش با فسفر چشم دوخته بود .

زنی که تمام توانش را در بیرون کشیدن تکه های بدن پسرش از زیر آوار گذاشته بود . پسری که بی هوش دستش را در دست داشت .

زنی که مادر بود و نگاهش به سنگینی غم  داغ فرزند عمق داشت .

مادری که زن بود و نگاهش در حصرت نگاه پر مهر همسر، به چشمان سوخته او گره خورده بود .

زنی که انسان بود، انسانی که مسلمان بود اما ...در نظر خیلی ها بی اهمیت بود .

او اهل همین اطراف بود ، جایی در این نزدیکی ، جایی که نمی دانم چرا کسی از آن یاد نمی کند .

جایی که ساکنانش انسانند، انسانهایی که مسلمانند و مسلمانانی که شیعه اند .

 جایی که تا دیروز خانه ی عده ای بود و امروز دیگر به خانه نمی ماند .

 او اهل سعده بود .

... اما انگار کسی به یادش نبود، به یاد انسانی که که در گرمای استوایی  خانه و خانواده اش در کمتر از آنی به دست هم دینان و هم وطنانش به تاراج رفت ...

او اما تنها نبود ، چند هزار نفری هم درد داشت ....

***

دایی من هفته پیش به سفر حج رفت . بار چندمی بود که می رفت  اما مثل همیشه من پول سوغاتی ها را به ریال عربستان تبدیل کردم .

چند ملیونی می شد.

 ماندم . با خودم حساب کردم اگر میانگین ، هر حاجی نیم ملیون تومان پول با خود به سفر حج ببرد 70هزار حاجی چقدر می شود .

بعد این پولها به دست شهروندان عربستان وبالطبع  دولت عربستان می رسد...!

 

****

-چند شب پیش اخبار گفت: عربستان برای مداخله در جنگ سعده مستقیما وارد عمل شد . .. با خودم گفتم: حتما برای میانجی گری آمده ...

-اخبار صبح دو روز پیش می گفت: عربستان بر سر مردم سعده بمب فسفری می ریزد... یاد اسرائیل و غزه افتادم ،  یاد امریکا و عراق ...

دیروز ظهر شنیدم که امریکا و اسرائیل به یمن و عربستان پیشنهاد داده اند که با تمام قوا وارد جنگ سعده شوند ... چیزی برای گفتن نداشتم ...

 چگونه  مسلمان و یهود و مسیحی بر علیه مسلمان ؟!!!

چگونه مسلمان و سکوت و بی تفاوتی در برابر مسلمان ؟!!!  

 چگونه مسلمان و بمب و نسل کشی بر علیه شیعه ؟!!!

****

 

دیشت زنی را دیدم که با بغضی بی حد، تکه های بدن پسرش را از زیر آوار بیرون می کشید... .

 زنی را که در ناتوانی و بی رمقی نظاره گر سوختن دخترش بود ...

زنی که نگاه پر حصرتش در نگاه چشمان سوخته ی همسر، گره خورده بود ...

زنی که مادر بود  و مادری که انسان بود ، انسانی که مسلمان بود و مسلمانی که شیعه بود ...

زنی که داغ داشت و آن را به ضمیمه پوکه ی گلوله ای عمل نکرده نشان دوربینها  می داد.

 گلوله ای که اسم دائی من و خیلی از حجاج دیگر روی آن  نوشته شده بود...

گلوله ای که روی آن حک شده بود اهدایی  حاج احسان علوی ،حاج ... ...

گلوله ای که از هزینه های بی حدو مرز حجاجی همچون  دائی من تامین شده وبا همت خادم الحرمین صعودی  به دست که نه ، بر سر مردم مسلمان سعده ی  یمن ریخته می شود...

به خود بیاییم...چه می کنیم ؟؟؟


88/8/22
10:39 عصر

نامه ای به یک حاجی

بدست مجید منفرد در دسته نامه، حاجی، بقیع

لحظه های انتظار رو به پایان می روند ...

می دانم چه حسی داری...

می دانم چقدر مضطربی ...

 غوغای وجودت را حس می کنم ..

حس عجیبی است ...

خنده و گریه .. .

شادی و غم .. .

بغض و فریاد...

آشنایی وغربت ...

همه و هیچ... .

آری این همه ی احساسی است که می دانم هم کنون در وجودت داری ..

 مات و مبهوت مانده ای از این خواب شیرینی که در بیداری می بینی ...

هیجان زده از تنفس هوایی که روزی اولیاء الله استشمام می کردند ...

من اگر جای تو بودم  از پنجره ی حقیر اتوبوس به پهنای بی پایان زمین خدا می نگریستم ...

 زمینی که سرزمین آرزوهاست ، سرزمین فرصت ها، سرزمین رحمت ها ، خاکی که قبله گاه دلهای عاشق است ،

سرزمین عبودیت  ، سرزمین عرفان  ، سرزمینی که مرکز پاکی هاست و خوبی ها ...

اما نه من اگر جای تو بودم می ترسیدم به این همه خوبی نگاه کنم .

 آری ! می ترسم ، می ترسم از این که چشمان منی که تا  دیروز به جزبرای گناه استفاده از آنها نکرده ام با دیدن این همه پاکی از کار بیفتند .

پس می بندمشان . می بندمشان تا تمرینشان دهم برای دیدن ، دیدن زمینی که روزی میزبان رسول الله بوده...

زمینی که  روزی گامهای علی (ع) را بر دیده می کشیده ...

 زمینی که روزی پیکر زهرا (س) را به امانت گرفته ...

زمینی که روزگاری زندگی حسنین(ع) را به نظاره نشسته... ، زمینی که امروز معبر امام عصر(ع) است .

آری، دیدن چنین خاکی ظرفیت می خواهد که چشمان من ندارد ...  .

اما امروز تو در این زمین  گام برمی داری  . خوشا به حالت که در بیداری و در این دنیا بهشت را نظاره می کنی و در آن بهترین اولیاء خدارا زیارت می کنی...

***

از تمالم اینها که بگذریم در مدینه زمینی هست که  دیدن و بوئیدنش  بیشتر آرزوی  شیعیان است تا دیگرمسلمانان ...  آری درست حدس زدی بقیع را می گویم ...

 نمی دانم روز اولی که آنجا را ببینی در نظرت چگونه خواهد بود ..

 با صفا ؟  غریب ؟   مقتدر؟   مظلوم ؟    بزرگ ؟  ، دلگیر؟ 

می دانم که بقیع همه ی اینها هست و هیچ یک نیست !  بقیع  بقیع است  ، با تمام مظلومیتی که از تاریخ به ارث برده .. با تمام صفایی که فرشتگان هدیه اش دادند و با تمام ارزش و تقدسی که خداند  به واسطه اولیاءاش ارزانی اش داشته ..غم بقیع غم تمام تاریخ انسانیت استغم بقیع غم خونهای پاک به ناحق ریخته ایست که با خاکش عجین است ... غم بقیع اقتدار اوست که اگر این اقتدار نبود امروز بقیع بقیع نبود.. .

شک ندارم که خواهی شنید !

خواهی شنید صدای ناله های علی (ع) را زمانی که فاطمه را به خاک می سپرد ...

 خواهی شنید صدای غمگین حسین (ع) را که می گفت : فقیر آن نیست که مال نداارد ،آن است که با دستان خود بردادرش را به خاک سپارد .

خواهی شنید صدای بال فرشتگانی که بر پیکر زین العابدین نماز می خواندند ...

و خواهی شنید صدای ذجه ی افلاک را در فراق آمام باقر(ع) وامام صادق (ع)که حیطه عالم گوشه ای از علمشان بود...

و از همه ی اینها مهمتر،  صدای گام های اما عصر (عج) ... 

 گریه های آرام و فریاد های دردناک وا امتای مهدی  فاطمه را خواهی شنید ... گریه هایی که بر مظلومیت مادر وبر بی خیالی امت پشت ولی الله را می لرزاند..

و در این لحظه است که محرم شده ای و می توانی مُحرم شوی ... مُحرم شوی.

 وارد حرم امن الهی  شو تا به اصل برسی ،اصلی که اگر نباشد هرچه که داری هیچ است و اگر باشد دیگر نیازی به هیچ چیز نداری .

دعا می کنم که به خدا برسی ...


88/8/18
3:31 عصر

شعری که شعر نیست

بدست مجید منفرد در دسته

 
شعر زیر از علی محمد مودب است که در نوع خود جالب اس بخوانید.
ادامه مطلب...

88/6/19
9:25 عصر

تقدیر

بدست مجید منفرد در دسته

خدایا!!

      دوباره منم و ماه تو و شب تقدیر      

                          دوباره همان داستان تکراری

                                           دوباره همان ظلمت و تباهی

                                                               دوباره همان شرمندگی و بی اعتباری

خدایا این بار هم رو سیاهم

                                 این بار هم پر گناهم

                                                        و این بار هم چشم به راهم

چشم به راهم:... آری ...          

        چشم به راه همان مغفرتی هستم که فقط در توان توست

        چشم به راه همان رحمتی هستم که فقط در مرام توست

        و چشم به راه همان گوشه چشمی هستم که از محبت توست

 

خدایا !! این بار هم می آیم ... مرا بپذیر   

                                 این بار هم می گریم... مرا رحم کن

                                                   این بار هم می جویمت ... اجابتم کن

خدایا !!!

            بپذیرم ..

         . بپذیر منی را که در ماه بندگی بنده نبودم

           بپذیر منی را که در حین گناه شرمنده نبودم

           و منی را که به یقین بدون تو زنده نبودم

 

 خدایا !!!

                 این بار می خواهم برنده باشم

                 این بار نمی خواهم خاصر باشم 

  خدایا..    . این بار می خواهم با تو باشم

  

خدایا !!!

            قسمت می دهم به نام خودت و تمام اولیائت که

تقدیرم را بر بندگی بگذار ...

          تقدیرم را بر عاقبت به خیری بنویس ...  

                   خدا یا!     تقدیرم را بر انسانیت و خلیفه اللهی رقم بزن

 

خدایا !!

 منم و شب تقدیر و خرواری از گناه و تباهی و سیاهی

                                        خدایا !!! تویی و ماه تو و رحمت و مغفرت و خدایی

                                                                      من می آیم باقی با تو....


88/5/30
3:2 عصر

رمضان امسال

بدست مجید منفرد در دسته

دوباره یکسالی گذشت و باز ماه بنده و رسول و خدا... .
یادمه سال پیش ماه رجب که تموم شد، گفتم : خدایا معذرت تو این ماه کم کاری کردم قول میدم تو دو ماه دیگه جبران کنم ... .
وقتی شعبان تموم شد گفتم : خدایا منو ببخش ، عفوم کن ، تو ماه رمضون دیگه گناه نمی کنم... 

 اما وقتی ماه رمضون تموم شد گفتم :

ادامه مطلب...